تخته سیاه
معمول اینه که آدم ها دوست دارند خیلی کارها بکنند، اما این دوست داشتن دلیل بر انجام دادن و انجام شدن این کارها نیست . شاید یکی از کوچکترین دوست داشتن های من، نوشتن هر روزه در « تخته سیاه » باشد، که طبیعی است و معلوم، حاصل اش چه می شود ...
یادداشتی می خواندم از دکتر مهاجرانی، چاپ شده در آیین – از این شماره بعد خواهم نوشت – که خب حتما دکتر این یادداشت را در «مکتوب» قرار داده است و راستش من الآن دل و دماغ لینک دادن به آن را ندارم ! یادداشت در سوگ عبدالوهاب مسیری نوشته شده است و در آن گوشه ای از شعر یک ملوان انگلیسی نوشته شده است . بخوانید :
He prayth best
who loveth best
all things both great and small
forth dear GOD who loveth us
« او که بهترین نیایشگر است
همانی است که برترین عاشق است
همه پدیده ها چه بزرگ و چه کوچک
از آن خداوندی است که ما را دوست دارد ...»
و ادامه می دهد :
Water water every where
Nor any drop to drink …
باید ترجمه کرد ؟ بخوان :
« آب، آب همه جا را فراگرفته است،
اما دریغ از قطره ای برای نوشیدن ... »
و خوب می بینی که انسان همه ی کارهایی را که دوست دارد و باید، نمی تواند انجام دهد ...